شبــــانه ::
چهارشنبه 86/10/26 ساعت 12:21 صبح
منجمی به خانه در آمد ، مردی بیگانه دید با زن او به هم نشسته .
دشنام گفت و فتنه و آشوب بر خاست . صاحبدلی که بر این واقف شد گفت :
تو بر اوج فلک چه دانی چیست
چون ندانی که در سرای تو کیست
سعدی
نوشته های دیگران()